من این شعرو خیلی دوس دارم خدا کنه شما هم خوشتون بیاد ازش
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه
همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عرو سک نداشت خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم از آجر بود
و سفره ام که نبود از گرسنگی پر بود
به هر چه آینه تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بنا ها نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر می شناسندم
تمام مردم این شهر می شناسندم
من ایستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر دهر ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
وسفره ام که تهی بود بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
چگونه باز نگردم که سنگرم آنجاست
چگونه آه مزار برادرم آنجاست
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب
وتیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود و آنچه اینجا بود
قیام بستن و الله اکبرم آنجاست
شکسته بالی ام اینجا شکست طاقت نیست
کرانه ای که در آن خواب می پرم آنجاست
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم
مگیر خرده که پای دیگرم آنجاست
شکسته می گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بیشمار شما
من از سکوت شب سرد نان خبر دارم
شهید داده ام از دردتان خبر دارم
تو هم بسان من از یک ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی
تویی که کوچه ی غربت سپرده ای بامن
ونعش سوخته بر شانه برده ای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
اگر چه مزرع ما دانه های جو هم داشت
و چند بته مستو جب درو هم داشت
اگر جه تلخ شد آرامش همیشه تان
اگر چه کودک من سنگ زد به شیشه تان
اگر چه متهم جرم مستند بودم
اگر چه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید نا امید مرا
ولو دروغ عزیزان بغل کنید مرا
تمام آنچه ندارم نهاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
به این امام قسم چیز دیگری نبرم
به جز غبار حرم چیز دیگری نبرم
خدا زیاد کند اجر و دین و دنیاتان
و مستجاب شود با قی دعا هاتان
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان هر که هست آجر باد
|