سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ
اوقات شرعی

گله دارم از تو و از همه ی آدمکا

ترانه ی گوگوش (دوشنبه 85/9/20 ساعت 3:10 عصر)

من خودم هیچوقت نتونستم شعر بگم گاهی اوقات متن ادبی نوشتم ولی شعر و نه

اما خیلی خوندنشو دوس دارم این ترانه ی گوگوش رو که نگو ونپرس

نمی دونم شاعرش کیه ولی من هم از اجراش و هم از شعرش خیلی خوشم میاد

یه عالمه ازش خاطره دارم

این عکسم از یه جا کش رفتم دیدم خیلی با این شعره جوره زدم تنگش

 

خدا گریه ی مسافرو ندید

دل نبست به هیچکس و دل نبرید

آدمو برای دوری از دیار

جاده رو برای غربت آفرید

 

جاده اسم منو فریاد می زنه

میگه امروز روز دل بریدنه

کوله باری که پرا خاطره هاس

روی شونه های لرزونه منه

 

از تمومه آدمای خوب و بد

از تمومه قصه های خوب و بد

چی برام مونده به جز یه خاطره

نقش گنگی تو غبار پنجره

جاده آغوششو وا کرده برام

منتظر مونده که من باهاش بیام

قصه ی تلخ خداحافظی رو

می خونم با اینکه بسته هست لبام

 

پشت سر گذاشتن خاطره ها

همه ی عشقا و دلبستگیا

خیلی سخته ولی چاره ندارم

جاده فریاد ....می زنه....بیا.....

 


  • نویسنده: سارا صادقی

  • نظرات دیگران ( )

  • چرت و پرت (پنج شنبه 85/9/16 ساعت 6:1 عصر)

    من تو چرت و پرت نویسی خیلی واردم اما اینجا خداییش کم میارم

    وبلاگ نویس جماعت مگه را میده

    حالا چن تا اس ام اس تکراری گز کنید

     تا ببینم بعدا می تونم خوب بحرفم یانه

     

     

    همیشه دوست داشتم ابر باشم.

    چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه

     

     

    ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است

     

    می دونی چرا رنگ غروب سرخه؟

    چون خورشید وقتی می بینه من وتو با هم دوستیم آتیش می گیره

     

    مجموعه نوشته های پشت تریلی های جاده::::::::

    1-به حرمت اشک مادر توبه کردم

    --2 دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

    --3 -بوق نزن شاگردم خوابه

    --4 -بی تو هرگز............باتو؟؟؟؟عمرا

    -- 5 -از عشق تو لیلی...........رفتم زیر تریلی(واسه گریسکاری)

     --6 -اگه می تونی این تابلو رو بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه فاصله رو رعایت کن

     -7-- دنبالم نیا اسیرم می شی

    -- 8 -گشتم نبود ............نگرد نیست

    -- 9 -سر پایینی برنده سر بالایی شرمنده

     

     اینا رو خوندی مسخرم نکنیا من خیلی وبلاگ نویس نبودم که آخه تازه واردم

     


  • نویسنده: سارا صادقی

  • نظرات دیگران ( )

  • شعر از محمد کاظم کاظمی (چهارشنبه 85/9/15 ساعت 8:56 عصر)

    شعر از محمد کاظم کاظمی

    من این شعرو خیلی دوس دارم خدا کنه شما هم خوشتون بیاد ازش


    غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت


    پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت


    طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
    و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد

    و در حوالی شبهای عید، همسایه


    ‌صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌
    همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت


    و کودکی که عرو سک نداشت خواهد رفت


    منم تمام افق را به رنج گردیده


    منم که هر که مرا دیده در گذر دیده


    منم که نانی اگر داشتم از آجر بود


    و سفره ام که نبود از گرسنگی پر بود


    به هر چه آینه تصویری از شکست من است


    به سنگ سنگ بنا ها نشان دست من است


    اگر به لطف و اگر قهر می شناسندم


    تمام مردم این شهر می شناسندم


    من ایستادم اگر پشت آسمان خم شد


    نماز خواندم اگر دهر ابن ملجم شد


    طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد


    وسفره ام که تهی بود بسته خواهد شد


    غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت


    پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت


    چگونه باز نگردم که سنگرم آنجاست


    چگونه آه مزار برادرم آنجاست


    چگونه باز نگردم که مسجد و محراب


    وتیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاست


    اقامه بود و اذان بود و آنچه اینجا بود


    قیام بستن و الله اکبرم آنجاست


    شکسته بالی ام اینجا شکست طاقت نیست


    کرانه ای که در آن خواب می پرم آنجاست


    مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم


    مگیر خرده که پای دیگرم آنجاست


    شکسته می گذرم امشب از کنار شما


    و شرمسارم از الطاف بیشمار شما


    من از سکوت شب سرد نان خبر دارم


    شهید داده ام از دردتان خبر دارم


    تو هم بسان من از یک ستاره سر دیدی


    پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی


    تویی که کوچه ی غربت سپرده ای بامن


    ونعش سوخته بر شانه برده ای با من


    تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم


    تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم


    اگر چه مزرع ما دانه های جو هم داشت
    و چند بته مستو جب درو هم داشت


    اگر جه تلخ شد آرامش همیشه تان


    اگر چه کودک من سنگ زد به شیشه تان


    اگر چه متهم جرم مستند بودم


    اگر چه لایق سنگینی لحد بودم


    دم سفر مپسندید نا امید مرا


    ولو دروغ عزیزان بغل کنید مرا


    تمام آنچه ندارم نهاده خواهم رفت


    پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت


    به این امام قسم چیز دیگری نبرم


    به جز غبار حرم چیز دیگری نبرم


    خدا زیاد کند اجر و دین و دنیاتان


    و مستجاب شود با قی دعا هاتان


    همیشه قلک فرزندهایتان پر باد


    و نان دشمنتان هر که هست آجر باد


  • نویسنده: سارا صادقی

  • نظرات دیگران ( )

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 0 بازدید
    دیروز: 0 بازدید
    کل بازدیدها: 10646 بازدید
  • درباره من
  • گله دارم از تو و از همه ی آدمکا
    سارا صادقی
    دل به هیچکس نمی بندم
  • لوگوی وبلاگ من
  • گله دارم از تو و از همه ی آدمکا
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • آهنگ وبلاگ من

  • <
    *
    *
    *
    *

    >